(1284) در من آمد آن که دست و پا بَرَد |
|
رنگ رو و قوت و سیما برد |
(1285) آن که در هر چه در آید، بشکند |
|
هر درخت از بیخ و بن او بر کَند |
(1286)در من آمد آن که از وى گشت مات |
|
آدمى و جانور جامد نبات |
(1287) این خود اجزایند کلیات از او |
|
زرد کرده رنگ و فاسد کرده بو |
(1288)تا جهان گه صابر است و گه شکور |
|
بوستان گه حله پوشد گاه عور |
(1289) آفتابى کاو بر آید نارگون |
|
ساعتى دیگر شود او سر نگون |
(1290) اختران تافته بر چار طاق |
|
لحظه لحظه مبتلاى احتراق |
در من آمد آن که دست و پا برد: یعنی حضرت آدم ازخطور چنین فکر در ذهن ، دست وپا را گم می کند.
سیما: دراینجا یعنی علائم ظاهری، چهره.
آن که در هر چه در آید، بشکند: منظور فنا ونابودی است که هم? اجزاء کائنات را می شکند.
کلیات: امور کلى از قبیل اجناس و انواع، عناصر چهارگانه (خاک، آب، باد، آتش).
عور: یعنی برهنه، لخت.
چار طاق: گنبدى کوتاه بر روى چهار ستون و طاق و کمانه که فواصل ستونها و زیر طاقها را نبسته باشند، این نوع گنبد را بیشتر بر روى گورها مىسازند و اکنون «چار طاق» مىگویند، خیمه چهار گوشه، در این جا به معنی آسمان است.
احتراق کواکب: اصطلاح ستاره شناسی است به معنی ناپدید شدن ستاره ها در اثر تابش خورشید
( 1284) من به آن بلیه گرفتار شدهام که دست و پا را از کار انداخته رنگ از چهره و نیرو از تن مىبرد. ( 1285) آن بلایى که بهر جا وارد شود خراب مىکند و هر درخت تنومند را از بن بر مىکند. ( 1286) بسر من همان بلا آمده است که آدم و حیوان و جماد و نبات را سر گردان نموده. ( 1287) اینها که گفتم جزئیات این عالم بود حتى کلیات عالم هم از تاثیر این بلیه رنگشان زرد و بوى خوششان ببوى بد تبدیل مىشود. ( 1288) تا دنیا گاهى در سرماى زمستان صبر و استقامت بخرج داده و گاهى در هواى خوش بهار با نشاط خود شکر گزار است چمن هم گاهى لباس سبز زیبا در بر کرده و گاهى لخت و عریان بسر مىبرد.( 1289) آفتابى که اول روز در قوس صعود بوده و سربلند است در آخر روز قوس نزول خود را پیموده و سر نگون مىگردد. ( 1290) ستارگان بر سطح فلک چشمک زنان خود نمایى مىکنند زمانى دچار احتراق شده و در اشعه خورشید پنهان مىشوند. ( 1291) این زمین با کمال ادب و وقار در حال سکون مشاهده مىشود گاهى بر اثر زلزله به تب و لرز گرفتار مىشود.
مولانا در این ابیات مسئلهْ مرگ وزندگی وبیم نیستی را مطرح می کند ومی گوید: این فنا ونیستی شامل همهْ اجزای کائنات وعناصر حیات مادی می شود.وممکن است یک باره کلیات هستی مانند برگی زرد وفاسد شود واز میان برود.
(1291) ماه کو افزود ز اختر در جمال |
|
شد ز رنج دقّ، او همچون خیال |
(1292) این زمین با سکون با ادب |
|
اندر آرد زلزلهش در لرز تب |
(1293) اى بسا کُه زین بلاى مرده ریگ |
|
گشته است اندر جهان او خرد و ریگ |
(1294) این هوا با روح آمد مقترن |
|
چون قضا آید وبا گشت و عَفِن |
(1295)آب خوش کاو روح را همشیره شد |
|
در غدیرى زرد و تلخ و تیره شد |
(1296) آتشى کاو باد دارد در بروت |
|
هم یکى بادى بر او خواند یموت |
(1297) حال دریا ز اضطراب و جوش او |
|
فهم کن تبدیلهاى هوش او |
(1298) چرخ سر گردان که اندر جست و جوست |
|
حال او چون حال فرزندان اوست |
(1299) گه حضیض و گه میانه گاه اوج |
|
اندر او از سعد و نحسى فوج فوج |
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |